سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق گمشده


84/8/15 ::  3:30 عصر

من  این سایت قشنگو  به خاطره  شما ها درست کردم اگه شما برای من یاداشت نزارید من دلم به چی خوش باشه  پس  حتما یاداشت بزارید من منتظره یاداشت های شما هستم  مرسی 

 

 

دوست شما عرفان


نویسنده : عرفان

84/8/14 ::  9:42 عصر

DanceAge.com                                                                                      
شنبه عرفان|

ادمک

            ادمک شهر گناه

توی قاب سرد این اینه ها

تصویر ادمکی شکسته بود

ادمک خسته و غمگین و سیاه

روبروی اینه نشسته بود

توی چشاش ابرای بارون زده تلخ و سیاه

رو لباش قصه دلتنگی تو قصه دلتنگی ماه

کی با دشنه های کین کی با داس عشق و دین

بریده ریشه های این ادمک رو از رو زمین

واسه این ادمک شهر گناه اسمون رنگ بهاری رو نداشت

 قفس تیره و تاریک زمین واسه ادمک هم جائی نداشت

شنبه عرفان |

خانه ی گرم خدا

نشنو از نی چون حصیری بی نواست 

بشنو از دل خانه یه گرم خداست

نی چو سوزد خاک خاکستر شود

دل چو سوزد خانه ها ویران شود

شنبه عرفان|

تا اومدم بگم دوست دارم فهمیدم که من چیزی جز تنهایی ندارم

همچون دانه برفی سپید و سبک بر دلم نشستی

تا امدم سردیه وجودت را با گرمیه نگاهم اشنا کنم

ناگهان چه غریبانه بر روی دستانم اب شدی

ای طلوع زندگانیم دوستت دارم

شنبه عرفان |

کلام اخرینت

گرید به حالم کوه و در و دشت                       از این جدایی

مینالد از غم این دل دما دم                           فردا کجایی

سفر به خیر   سفر به خیر مسافر  من            گریه نکن به خاطر من

                  

باران میبارد امشب

دلم غم دارد امشب

ارام جان خسته ره میسپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب

از تو دارم یادگاری سردیه این بوسه را پیوسته بر لب

قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن

بسته ای بار سفر با تو ای عاشقترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا سینه یه من دشت غمها

یادم اید زیر باران با تو بودم با تو  تنها

باران میبارد امشب تو رو کم دارم امشب

ارام جان خسته ره میسپارد امشب

این کلام اخرینت برده میل زندگی را از سر من

گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من

رفتنت را کرده باور التماسم راببین در نگاهم

زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم

شنبه عرفان |

کاش میدیدم

چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو

گاه با خود می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید

ان زمان که خبر مرگ مرا میشنوی

روی خندان تو را ای کاش میدیدم

شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دست که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر

چه کسی باور کرد کندن جان مرا که اتش عشق تو خاکستر کرد

میتوانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من انچه را میبخشی

شنبه عرفان |

plz

 

شما رو به جون بارون وقتی که پائیز میشه

بیاین برگاشو لگد نکنیم

شنبه عرفان|

پروانه ات خواهم ماند

تو رو به جوون بارون

تو رو به جوون گلای سرخ

تورو به جوون هر چی عاشقه         

به جوون هر چی گل شقایقه

به جوون هر چی دل تنگه

تورو به جوون بارووووووووووووووووووون

اگه دورو برتون دختر پسری بود که ادعایه عشق کرد

از حرفاش ساده نگذرین

تا حرف میزنه بهش نگید باز شروع کرد

اگه دلتنگی میکنه نگید دیووونس

بیایید اگه باری از دوش پروانه ها بر نمیداریم بارشون رو سنگینتر نکنیم

                       بازم میگم جوووووووووووووووووووون

                                بارووووووووووووووووووووووووووووون

 

شنبه عرفان|

پروانه

راستی میدونی پروانه ها چه جوری دعا میکنن:

پروانه رو گل نشسته:

پروانه داره دعا میکنه:

الهی شاد بشی.

الهی تر نشه چشمات.

الهی که تو بخندی به همه غمایه دنیا.

الهی که من بمیرم ولی غصه تو رو نبینم

الهی که هر جا باشی رویاهات هر جا که باشه:

بخنده لب قشنگت

 

 

شنبه عرفان|

پریسا فرزانه

شنبه عرفان |

یه ذره بهش فکر کن خوبه برات

شنبه عرفان |

شبگردی می‌کنم. آسوده بخواب نازنینم، شهر در امن و امان است ... تنها خانه‌ی من است که در آتش می‌سوزد

درست یادم نیست
اولین بار کی مردم
حالا
هر شب جنازه ای بر دوش
از کنار این قیافه های عبوس
لجوج و از مرگ هراسیده
آرام میگذرم
حالا هر شب
جنازه ای بر دوش
تمام جاده های زمین را دور میزنم
بر میگردم
سر به شانه های بیکسی
زیستنم را گریه میکنم
خیالتان را راحت کنم
من قرنهاست که مرده ام 
تنها کسی دیگر در هیئت من
مانده است تا لباسهایم را کهنه تر کند
باور کنید
آنقدر تنهایم
که گاهی حس میکنم
سایه ام را هم باد برده

 

شنبه عرفان |

لطفا نظر دهید


دلم گرفته ..
بگو چشمانت ببارد .
نه .. نه !
بگو چشمانت بیایند .
دلتنگشان شدم
با اینکه هیچ وقت نبودند تا
بدانم مال من می مانند یا نه ؟!
دلم عجیب گرفته ..
هوای گریه دارم .
هوای گریه ی بلند و های های ..
چقدر می خواست
به من بگوید خوب است اما
نگذاشتم
نگاهش هم نکردم .
نگاهم که فقط مال توست .
دست هایم مال توست .
کلماتم مال توست .
نمی دانی چقدر دلم تنگ است .
خواب دیدم ، گل لاله .
بزرگ شد ، زرد و یاسی .
خودم کاشتمش روبروی نرده ها ، اشنایه دیرینه ام بازا
همان دیوار تگرگ خورده ی شتری .
تو که نبودی
پس برای که لاله ی عشق کاشتم من ؟!
عزیز دلم ، عزیز دلم ، عزیز دلم
چقدر بنویسم عزیز دلم
که باور کنند عزیز دل من ،
در قلبم ،
حی و حاضر به تماشایم نشسته و
از امروزم غمگنانه اشک می ریزد .
هوای گریه دارم .
نازنین همیگشی من ،
دارم می روم .
باید بروم ،‌
اما بی تو ،‌ به نا کجا .
خدا می داند
چقدر سخت است .
خدا می داند
چقدر نمی توانم دل کندن را .
خدا می داند مرا .
بگذار اشک بریزم
شاید بیایی و بگویی
هدایی ، ........................ .
دلم هوای گریه
هوای تو
هوای ساده بودن
هوای عشق را دارد .

شنبه عرفان |

دوست دارم

 

دوست دارم

تا بی نهایت عشق

شنبه عرفان |

فرار

u can run

u can hid

but u can"not scape eny love

همین است اخر عشق

 

 

شنبه عرفان|

 


نویسنده : عرفان

84/8/14 ::  9:8 عصر


نویسنده : عرفان

84/8/14 ::  9:4 عصر


نویسنده : عرفان

84/8/10 ::  10:20 عصر

با من بگو تا کیستی؟

مهری بگو ،ماهی بگو خوابی، خیالی چیستی؟

اشکی بگو، آهی بگو راندم چو از مهرت سخن

،گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من

،جانا چه می خواهی بگو گیرم نمی گیری دگر

،ز آشفته عشقت خبر بر حال من گاهی نگر

،با من سخن گاهی بگو بر خلوت من سر زده

،یک ره در آ،ساغر زده آخر نگویی سر زده از من چه کوتاهی

،بگو من عاشق تنهایی ام

،سرگشته شیدایی ام دیوانه رسوایی ام

،از من چه می خواهی بگو


نویسنده : عرفان

84/8/10 ::  10:17 عصر

 چشم تو از کهکشان راه شیری هم سر است

 پیش چشمان تو یلس و ناز و مریم پرپر است

 من نمیدانم چه رازی بین عشق و اسم توست اسم تو از هر چه زیبا دیده ام زیبا تر است


نویسنده : عرفان

84/8/10 ::  10:8 عصر

چی میشه مینویسم آدما رو دوست ندارم

 دیگه حتی فکر اون لحظه ها رو دوست ندارم

 سرنوشت و سفر و خیانت و پشیمونی حق دارم بگم که هیچ کدومارو دوس ندارم

نه غریبه لطفی کرد . نه آشنا خیری رسوند هیچکدوم . غریبه و آشنا رو دوست ندارم

 دیگه دستی نمیخوام که کنج دستام بشینه همه چی سرده . میلرزه . گرما رو دوس ندارم

 صحبت چشای روشنش یه عمری منو کشت ولی هیچ وقت بدون اون چشا بودنو دوس ندارم

 وقتی که عاشق بودم . بلا چه طعم خوشی داشت حالا که رها شدم . پس بلا رو دوست ندارم

 همه عمرم توی:(رهگذر عاشق


نویسنده : عرفان

84/8/9 ::  12:33 عصر

 

انو وقتی که فکر میکنی

که کسی نیست حرف دلت را بفهمه

کسی هست که برای دیدنت

روز شماری میکند

 

ویلیام شکسپیر


نویسنده : عرفان

84/8/9 ::  12:27 عصر

دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کورست بر پیوندی از سر بینایی اماا دوست داشتن پیوندی خود آگاه واز روی بصیرتی روشن وزلال.

عشق بیشتر از غریزه آب میخورد وهرچه از غریزه سر زندبی ارزش است ودوست داشتن از روح طلوع میکند وتاهرجا که یک روح ارتقاءدارد دوست داشتن نیز هنگام با ان اوج می یابد.

عشق جنون است وجنون جز خرابی وپریشانی ((فهمیدن))و((اندیشیدن))نیست. اما دوست داشتن

در اوج معراجش از سر حد عقل فراتر میرود وفهمیدن واندیشیدن رانیز از زمین می کند وبا خود به قله های بلند اشراق میبرد.عشق زیبایی دلخواه را در معشوق می افریند ودوست داشتن زیبایی زیبایی دلخواه را در دوست میبیند ومی یابد.

عشق یک فریب بزرگ وقوی است ودوست داشتن یک صداقت وراستی وصمیمی بی انتها ومطلق. عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن است .عشق بینایی را میگیرد ولی دوست داشتن می دهد.عشق خشن است

وشدید ودر عین حال ناپایدار و نامطمئن ودوست داشتن سراپا یقین وشک ناپذیر .از عشق هر چه بیشتر مینوشیم سیراب تر میشویم از دوست داشتن هر چه مینوشیم تشنه تر. عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه ترمیشودوست داشتن نوتر.

عشق نیروی درونی است درعاشق ودوست داشتن جاذبه ای است که در دوست که دوست را به دوست میبرد.عشق تملک معشوق است ودوست داشتن تشنگی محوشدندر دوست عشق یک اغفال بزرگ ونیرومند است تاانسان به زندگی مشغول گرددوبه روزمرگی-که طبیعت سخت آن را دوست میدارد-سرگرم سودودوست داشتن زائده وحشت از غربت استوخود آگاهی ترس آور آدمی در بیگانه بازار زست وبیهوده عشق لذت جستن است ودوست داشتن پناه جستن...


نویسنده : عرفان

84/8/9 ::  12:26 عصر


نویسنده : عرفان

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
6079


:: بازدید امروز :: 
4


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

عشق گمشده

:: دوستان من ::

داداش مرتضی

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

پاییز 1384